پیرگور

ساخت وبلاگ

 

برای تو این ها را مینویسم،هرچند هر دقیقه

با ملاقات ِ تو فاصله میگیرم

تصورش که

شاید از دور بدانم این که بازوان تو در باران

چطور چرخ میخورد و ناگهان به کناره ی پالتو

میچسبد

فرق داشت اگر میشناختی.

فاصله داری اگر چه بازگشت به این سطرهای ملال اور

چرا برای تو باید

مهم باشد؟برای تو این ها را که فکر میکنی

تفننِ زیبایی است اما برای تو نه!

برای تومن اژدهای پیر رس غمگینم

ناگهان تو آمده ای ومن

سالها بلعیده ام ات

دوستم بدار ، چرا باور نکنی که من از جایی

مسافر اندوهگینی هستم و بشنوی ام که

مدتی برای سفر

نفس بگیرم و  آتش از دهان به در ،ازخانه ات

فرار کنم

من را از این میان که تو هستی بیرون ببر

 

برای من چای بریز

و از آنچه در راه دیده ام  بپرس

از گوشی ات که خم است در کلافگی ام

و کشاله های دردناک ِ از ملافه افتاده به کف

ازمن

باور کن این ها تلاش عجیبی بود

من از نیل آمده ام که فرمان کلیم بر آتش ...

نه ابراهیم نه!

موسی به نیل نه

شکافتن فرق تا میانه در مرثیه ات اما ، آری

سفر به میخانه ،روسپی های میان قد ِ ده ونک نیز

یادت بیاد که من را کجا دوست داشتی

کجا برایم نگران بودی

و من برای چه اینجا امده ام . حالا بشین

نمیخواستی به حرف های پیرگور

گوش بدهی نده

من هنوز همانم که در ابتدا قصد ِ تو داشتم

به سفر رفتم ،تمام نشدم

و برایت روی میز ناهار

این را گذاشتم...

با عشق ،برای لیورپول ......
ما را در سایت با عشق ،برای لیورپول ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : trueman بازدید : 228 تاريخ : چهارشنبه 20 فروردين 1399 ساعت: 20:51