متاع بده اقای ساقی اقای سیه چرده در مقابل ِ ماه شهر
به دیدن دوستانی که داشتند به خواب میرفتتند از وزن ِ دو چشم
از شیواندنت در میانه ی کام های مگنا قرمز ِ
دایی عبدالله
با تکه چوبی در میانه ی قومی برای قدم زدن
من موسای ِ هماورد با اژدهایت نیستم دختر ِ سینی به دست
دوستها همه داشتند شعر میخواندند
من ،بله درست فهمیدی عزیزم چای میخواهم
اتاق نه!
متاع بده اقای عبداالله ، اژدهای ِسیمره بلعیدم چه کار کنم؟
برچسب : نویسنده : trueman بازدید : 262